۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

بی تفاوتی


اول سراغ یهودیان رفتند؛ من یهودی نبودم، اعتراض نکردم
سپس به لهستان حمله کردند؛ من لهستانی نبودم، اعتراض نکردم
آنگاه ليبرال ها را تحت فشار قرار دادند؛ من ليبرال نبودم، اعتراض نکردم
بعد از آن، نوبت به کمونيست ها رسيد؛ من کمونيست هم نبودم، اعتراض نکردم
....و سرانجام سراغ من آمدند؛ هرچه فریاد کردم و کمک خواستم، کسی باقی نمانده بود که
اعتراض کند
"برتولت برشت"

اگر شنيدي مشكلي براي کسي پيش آمده است و ربطي هم به تو ندارد ، کمي
بيشتر فكر کن شايد خيلي هم بي ربط نباشد

۶ نظر:

ناشناس گفت...

اولین باری که این جمله ارو خوندم خیلی بهش فکر کردم!!!!
بالاخره همه مثل زنجیر بهم وصلیم ..همون حکایت اگه امروز تو خوشحال باشی می تونی یکی دیگه ار خوشحال کنی بعد اونم یکی دیگه ...الی آخر بعد اون روز تو تونستی کلی آدم و خوشحال کنی...

ناشناس گفت...

بله
متن بسيار قشنگيه
اين همون بيماريه كه متاسفانه توي كشور ما خيلي رواج داره..من اگر چيزي غير از اين ببينم خيلي تعجب ميكنم...فكر نكنيد خودم را جدا ميبينم هاااااااا ..نه...من هم همينطورم .خيلي سخت پيش ميايد كه دلم براي كسي بسوزد.يك نوع بي اعتمادي در خونمان جريان دارد...اين طرف و آن طرف ميشنوم كه مردم از جنايات غزه ناراحتند و ميدانم كه اينها همه اش حرف مفت است .چون همه‌ي اين ادمها در همين تهران از كنار كودكان از سرما يخ رده‌ي فقير ميگذرند و ككشان هم نميگزد ... اينجا هيچ كس به فكر هيچ كس نيست

ناشناس گفت...

سلام خوبم مرسی
من هم یک داستان یادمه دراین زمینه توی وبلاگم هست که چیزیکه فکر میکنیم توی زندگیمو ن هیچ اثری نداره سرنوشت مارو تغییر میده .........بله مطلب جالبیه

ناشناس گفت...

سلام حميدرضا دوست خوبم
از اينكه به فكر درساي مني ممنونم خيلي خوشحال شدم
ازاينكه خيلي دير بهت سرزدم معذرت ميخوام
اخه اصلا نميام اينترنت
برام دعا كن پزشكي قبول شم بعدش ويزيتت مجانيه
خوش باشي
موفق باشي
باي

ناشناس گفت...

بسيار موافقم با نظرت
منظور من هم دقيقا همن بود .اينكه ما بايد خودمون رو درست كنيم.همه‌چيز هم تقصير دولت نيست .محمد رضا شاه توي يك كشور مترقي و با فرهنگ تحصيل كرد و نتونست مردم اينجا رو خوب درك كنه و خصوصياتشون رو نميدونست .شايد يكجوري آرماني نگاه ميكرد.ولي حق با شماست . اون دوران گذشته و رفته .بايد به آينده نگاه كرد.ولي خداييش الان خوب در و تخته به هم جفت شدن !!
وبلاگ شما رو خيلي دوست دارم و خوشحال ميشم كه مطالبتون رو ميخونم.براي شما و همسر گلتون آرزوي شادكامي دارم..هميشه پيروز و موفق باشيد .

زاگرس ما گفت...

سلام،

این شعر رو من جور دیگری برای تاریخ شهری که در آن متولد شده ام،گفته ام.اگر خواستید سری بزنید به عنوان «شعری که برتولت برشت از من دزدیده است.»

www.zagrosma.blogfa.com