۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

پرواز

اين چندروزه خيلي خيلي بد بود يكي ازعزيزانم را ازدست دادم

مرگ هركسي سخته ولي مرگه نزديكانت خيلي سخت تره
خيلي هنگ كردم واقعا نميدونم چي بنويسم

۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه

بيهودگي

اين چندروز تعطيلي همش تنها بودم تنها وبيكار ومدام اين صفحه تلويزيونو نگاه ميكردم سريال هاي مسخره آهنگ هاي تكراري وفيلم هاي سينمايي ايراني كه جديدا بعنوان تله فيلم مد شده وهركسي يك هنديكم دستش ميگيره وازچندتا صحنه فيلم ميگيره وميده تدوين وحتما آخرش بايد يكي آهنگ بخونه واين ميشه يك فيلم سينمايي كه يك ساعتو نيم وقت هموطنان عزيزوپركنه واصلاٌ مهم نيست كه مفهومش چيه ويا يك فيلم سينمايي خارجي كه حداقل دويست جاش سانسورشده وتمامي هنرپيشه هاي زنشو بايد ازفاصله چهارسانتيمتري ببيني تا يكوقت جاهايي ازبدنشون معلوم نشه وتعجب نكني اگه وقتي اصل فيلمو كه با افتضاح تمام زيرنويس شده ميبيني يهو خواهر قهرمان فيلم نامزدش دراومد وتازه يه بچه هم دارن كه اصلا توفيلم نبوده يا اگه بوده بچه همسايه بوده كه گاهي به اين خواهروبرادرمحترم سرميزده
آخ كه چه حالي كردم ديشب كه تويك برنامه درپيت كه داشتم ازش ردميشدم يهو آهنك شيرين شيرين با صداي نميدونم كي رو داشت پخش ميكرد اونم بازبون كردي وبدون هيچ دخل وتصرفي خيلي حال داد।

پريشب تو فرودگاه منتظر همسرعزيزبوديم كه ازسفربرگردن اولاٌ كه پروازش دوساعت تاخيرداشت كه خوب شد قبلش گفت ومن كمي بيشترخونه موندم وبعدش اينكه وقتي رسيد فكركنم پروازچمدونهاشون حداقل دوساعت بعدازپروازخودشون انجام شده بود چون تقريبا دوساعت منتظرچمدوناشون بودن ،فكركن پروازساعت نه شب ساعت يازده انجام شده وساعت دوازده ونيم رسيدي وتازه ساعت دو نيم بعدش چمدونتو تحويل بگيري تازه وقتي اعتراض كرديم كسي نبود جواب بده وهمه خواب بودن خلاصه ساعت سه رسيديم خونه البته فكركنم اين كاربراي اين بود كه ما ازدست ترافيك شبانگاهي خلاص بشيم وسريع تربه خونه برسيم ।

ياد يه مطلب باحال افتادم يكي ازنزديكانمون تو سازمان ميراث فرهنگيه تعريف ميكرد كه چندوقت پيش قراربوده كه يه گروه تحقيقي ازانگلستان بيان وبه اتفاق يك گروه ايراني براي كارهاي تحقيقي به همدان برن خلاصه داستان فرودگاه امام خميني به فرودگاه مهرآباد يك طرف وبدترين اين بوده كه پروازتهران همدان اين بنده هاي خدا تقريبا ده ساعت تاخيرميخوره وقتي به همدان ميرسن يكي ازاين انگليسي ها ازدوستم ميپرسه كه فاصله زميني با ماشين چندساعت راهه كه دوستم ميگه سه ساعت وحالا شما قيافه اون انگليسي رو مجسم كنيد دوستم ميگفت با اينكه اونها معمولا خيلي خونسرد هستن ولي ازعصبانيت قاطي كرده بود