۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه

برداشت

ديشب از سرناچاري داشتم سريال مثل هيچكسو نگاه ميكردم البته شايد بهتره بگم تلويزيون فقط روشن بود ومن وفهيمه درمورد يك نمايشنامه با هم بحث ميكرديم
ولي همون وسط جدل وما دوتا من كلي نكات اخلاقي ازاون سريال يادگرفتم يكي اينكه ميتوني سه سوت يكي رو واسه چك برگشتي بكني زندان وبه راحتي مامور بهت ميدن كه بري وصاحب چك و بگيري ببريش كلانتري ।
تازه تو كلانتري هم زمان ملاقات وهواخوري داري كه اين ازاون نكاتي بود كه كلي خوشم اومد وخيلي حال كردم
واقعا تاسف آوره كه كساني كه اين مزخرفاتو درست ميكنن انگار ازكره ماه اومدن واصلا نميدونن كه تو اين مملكت چه خبره
توفرض كن كه حكم جلب هم داري بايد بري كلانتري مگه به همين راحتي بهت مامور ميدن ويا اينكه خداي نكرده به هرجرمي تورو ببرن كلانتري مگه ممكنه كه كسي بياد ملاقاتت تازه بيارنت بيرون بري هواخوري يا بهت پيشنهاد بدن دلتون هواخوري ميخواد وشما بگين نه همينجا خوبه ।
چندوقت پيش يكي ازبرادرهاي كوچكترازخودمو تو خيابون با چندتاسي دي وفيلم گرفته بودن البته فكرميكنم اتفاقي بهش مشكوك شده بودن وچون سنش پايين بود وكمي ترسيده بود برده بودنش كلانتري وبي معرفتها اصلا اجازه نداده بودن به خونه تلفن بزنه وهرچي گفته بود كه اين سي دي ها نرم افزارودوتا فيلم مجازه قبول نكرده بودن خلاصه من سركاربودم كه مادرم تماس گرفت وگفت كه برادرم خونه نيومده ومن كمي دلداريش دادم وگفتم كه حتما پيش دوستاشه واز اين حرفا

ولي خودم هم نگران شدم چون اون برخلاف من خيلي منظم بود واگه قراربود جايي بره حتما ميگفت به چند نفرازدوستاش تلفن زدم ولي خبري نداشتن خلاصه يعد ازيكي دوساعت من به چندتا بيمارستان وكلانتري تلفن كردم كه بازهم خبري نشد تقريبا ساعت 10شب بود كه يكي بهم زنگ زد وگفت كه ازفلان كلانتري زنگ ميزنه وهمين الان آزادشده وبرادرمن ازاون خواهش كرده بود كه به ما خبربده ومن به اونجارفتم وهركاري كردم اجازه ندادن ببينمش وسند خونه هم بردم كه بازم گفتن كه ديرشده برو فردابيا خلاصه براش يك ساندويچ گرفتم وبا هزا رخواهش وتمنا دادم كه بهش بدن صبح رفتيم دادگاه وكل فيلم ها وسي دي هارو ديدين وقاضي يكيشونو كه به قول خودش صحنه داشت رو بهمون نداد وبراي اون 20 هزارتومان جريمه داديم وحكم آزادي برادرمو داد
ولي تو اين سرياله من نميدونم كه اين قوانينو ازكجا ميارن
الان اون برادرم نروژه وگاهي كه باهم صحبت ميكنيم وياد اون روز مي افتيم كلي سوژه خندس ولي تو موقعيتش خيلي عصبي وبهم ريخته بوديم
خلاصه ازاين سريالها كلي مطالب مهم برداشت ميكنيم كه كلي به دردمون ميخوره

۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

گذران

سلام

پنجشنبه رفتم تئاتر بيداري خانه نسوان كارحسين كياني رو ديديم چون اغلب كارهاي حسين كياني روميبينم بنابراين خيلي توقع بيشتري داشتم اما خوب زيادبااين كارش حال نكردم।البته فكرميكنم چون فاصله بين تمرينها واجراخيلي كم بوده شايد به كارخيلي لطمه زده باشه ।


ميدوني يه جا خوندم:
كه آدم بايد هر روز مقداري موسيقي گوش کند، يک شعر خوب بخواند، يک نقاشي قشنگ ببيند و اگر پا داد يک جمله عاقلانه نيز بگويد। (گوته) البته من اينو توسايت عاقلانه خوندم اين آدرسشه http://www.leylaa.com/
اگه وقت كردين يه سراونجا بزنين مطالب خوبي داره بعلاوه اينكه موزيك سريال دربرابربادو ميتونين گوش بدين كه براي من خيلي خاطره به همراه داره।

همه اين كارهارو ميشه كرد ميشه موسيقي گوش كرد ميشه شعرخوب خوند ويك نقاشي قشنگ ديد ولي با اين آخريه جمله عاقلانه چيكاربايد بكنيم ؟

بعضي ها مون فقط داريم ميگذرونيم فقط ازلحظه هامون ردميشيم كه زودترتموم بشن وهيچ كاري نميكنيم صبح پاميشيم ميرم سركار تا غروب اونجاسرميكنيم وبعدش باقيافه خسته ميايم خونه وازهمه چي طلبكاريم وكمي سريال ميبينيم وشام ميخوريم وميخوابيم وفردا بازم....
فكرميكنم كه اگه نميتونيم يه جمله عاقلانه بگيم حداقل ميتونيم يه موسيقي خوب گوش بديم نميتونيم؟

۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه