۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

خاورخانم


اگه یه وقت گذرتون به رامسرافتاد یه سربه جواهرده بزننین واونجا حتماتورستوران خاورخانم یه وعده غذابخورین

میدونین یکی ازدوستامون که همسفرمون بود به ماگفت که باید تلفن بزنه وبرای ناهارحتما رزورکنه که بهمون غذابدن ولی ما این حرفشو جدی نگرفتیم وسرساعت یک خودمونو به اونجارسوندیم ورفتیم که مثلا سفارش غذا بدیم ولی چشمتون روزبدنبینه خودخاورخانم سفارشات رو میگرفت واصلا نمیشد باهاش حرف بزنی بسکه عصبانی بود وسرش شلوغ بود اونجاپرازماشین های مدل بالابود که همه توی صف منتظربودن که خاورخانم اسمشونو که ازصبح رزروکرده بودن روصداکنه وبرن غذاشونو بگیرن

ما هم با کلی مصیبت وپارتی بازی چون پدریکی ازبچه هابا خاورخانم آشنابود وتقریبا یک ساعت ونیم معطل شدن بالاخره غذا گرفتیم نمیدونم ما خیلی گرسنه بودیم ویا غذا خیلی خوب بود اماخیلی چسبید ووقتی میخواستم حساب کنیم هم خاورخانم هنوز عصبانی بود وبا ترس پول رودادیم وامدیم

میدونید چیزی که خیلی برام جالب بود حساب بردن همه ازخاورخانم بود ازمشتری گرفته تا پرسنل اونجا وچیزی که باورنمیکنید آشپزخانه اونجا بود که اولا تمام این غذا هارو جلوی چشم مشتریاش درست میکرد وفاصله خوندن اسمتون تا تحویل غذا فکرکنم ده دقیقه هم نمیشد وتمام این عملیات روی چندتا گازپیک نیک ویک گازچهارشعله انجام میشدوخاورخانم همه کاره اونجابود وبه همه کارها نظارت میکرد تا غذای کسی خراب نشه ومدام سراین واون دادمیزد
وکارهارو بهشون تذکرمیداد
خلاصه با اینکه خیلی منتظرشدیم ولی خوش گذشت وبه زوریه عکس ازش انداختم ویهش گفتم که میخوام تووبلاگم بذارم واون هم قبول کرد