۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

سردرگمی


سلام

همه چیز بهم ریخته ویکهفته است که مدام بین دادگاه وبانک واداره ثبت میچرخم وآرمش زندگیم کلاٌ بهم خورده

به خاطریک ندانم کاری واسه خودم یه مشکل درست کردم نه یعنی چندتا مشکل که فکر نمیکنم به این سادگی قابل حل باشه خداخودش کمک کنه که این جریان ختم به خیربشه

فهیمه شنبه شب رفت بنگلادش خیلی یهو پیش اومد واسه اجرای یه کاربه اونجارفته این روزها هرچند به بودن هم خیلی احتیاج داریم ولی مدام ازهم دوریم من بخاطر کارم هفته پیش نصف هفته رو مشهد بودم وجمعه شب رسیدم وفقط رسیدم کمی به جمع کردن وسایلش کمک کنم

خیلی وضعیت بدی واسم پیش اومده وقاطی کردم ووقتی تو یه مشکل گیرمیکنی همه ولت میکنن وتو تنها میشی البته همه کسانی که کاری ازدستشون برمیاد ولی خیلی ها هم دردی میکنن ومن مدام باید تعریف کنم که چی شده ومدام بهم میگن که چرا این کارو کردی ویا اگه این کارو میکردی بهتربود آره اگریه کاردیگه میکردم بهتربود ولی الان دوسال میگذره ازاون اتفاق که حالا زده بیرون ومن حالاباید حلش کنم آره خودم تنها باید ازپسش بربیام

وامیدوارم که برای هیچ موردی از جلوی دادگاه هم ردنشین چون وقتی یه پرونده براتون بازمیشه اصلامعلوم نیست که کی تموم میشه ویا حتی اگه شاکی باشین به حقتون میرسین

ومن همش به خودم دلداری میدم وبه این جفنگیان فکرمیکنم که "مردآن است که درکشاکش دهر سنگ زیرین آسیا باشد"وخلاصه دارم یه جوری سرخودم کلاه میذارم تا بتونم این وضعیت رو تحمل کنم واگه حل نشه.....نمیدونم بیخیال فکربدنکنم

آره بگذرم وفکربدنکنم این هم میگذره بد یا خوب وفقط باید منتظر آینده بود وبس

آینده ای که مبهمه وهیجکس نمیدونه چی میشه شاید هم برم پیش یه پیشگو تا آیندمو بهم بگه تا اگه خیلی خیلی اوضاع خرابه یه فکری براش بکنم

وچه ساده میشکنه هرچی ساختی وبهم میریزه همه افکارت وتو میفهمی که همه این دنیا ودلبستگیش به یه تلنگربنده که ممکنه هرروز ازیه جا به چهارچوب زندگیت بخوره ومثل یه تسبیح اونو پاره کنه وتو سالها باید زجربکشی تا بتونی اونو دوباره جمع کنی که حتی اگه همه دونه هاش رو پیداکنی بازم حتما باید نخ اونو عوض کنی یا همون نخ کهنه رو دوباره با چندتا گره استفاده کنی که بازم اون تسبیح مثل قبلی نیست

آره اینجوریه دیگه باید ساخت وباید گذشت