۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

بی خبری

شانس آوردیم که نمیدونیم فردا چی میشه اگرمیدونستیم که دیگه خیلی ضایع بود

حالی میکنم ازاین بیخبری وندونستن که میری ومیری یهو سرت میخوره به دیواروبرمیگردی ومثل این ماشین های اسباب بازی دوباره یه دیواردیگه ودوباره برگشت تا باطریت تموم بشه ووایسی وبعدش دیگه هیچی.واین داستان ادامه داره وفقط قهرمان قصه هاش عوض میشن

ازاینجا که وایسی نمیتونی آخرشو ببینی حتی اگه بالاترهم بری بازم معلوم نیست

۳ نظر:

ساناز گفت...

سلام

آخ سرم... خوردم به دیوار دو نفری!!!!


لینک شدید.

green pencile گفت...

movafegham
fekr kon adam az zamane margesh ba khabar bashe.oon vaght cheghadr zendegi bi arzesh mishe
maslan age yeki bedoone ke 20 sale dige mimire alan aslan moraghebat az khodesh nemikone.kheyli zendegi loos mishe o hayajanesh ro az dast mide

n گفت...

2000