۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

سكون

سلام

خيلي زياد ازاينجا دور بودم آنقدر كه شايد خيلي نميشد به نت دسترسي داشته باشم

البته جايي نرفته بودم همين تهران بودم ولي فرصت نداشتم
هفته پيش همه روزهارو خونه بودم اشنبه تا چهارشنبه
از جمعه بعد ازظهر تا امروز صبح يعني يكشنبه خونه بودم اصلا دوست نداشتم ازخونه بيام بيرون واگه امروز كارنداشتم حتما بازم خونه ميموندم فكراينكه ميام بيرون ودو ساعت توترافيك گيرميكنم اعصابمو ميريزه به هم
خيلي مسخره است كلا ده دقيقه فاصله بين خونه تامحل كارمنه وصبح ها حداقل چهل دقيقه وبعد ازظهرها دو ساعت طول ميكشه تا اين مسيرو بيام وبرم ।
قبلا دوساعت توترافيك ميموندم وعين خيالم نبود ولي جديدا خيلي حساس شدم وعصبي
تحملم خيلي اومده پايين وفكر كنم خيلي ضعيف شدم
اين هفته شايد همش خونه بمونم واصلا بيرون نيام جديدا دلم ميخواد هميشه خونه باشم
ديروز همسرم بيرون بود ومن دو تا ازفيلم هاي ديويد لينچ رو دوباره ديديم بزرگراه گمشده وبلوار مالهالند
كه فكركنم يك بار ديگه هم بايد ببينم چون خيلي پيچيده بودن به خوصوص بزرگراه گمشده ।

۳ نظر:

ناشناس گفت...

فكر خوبيه توي خونه موندن وفيلم ديدن ،به جاي عذاب و سر درد و ديدن اين همه آدم اسير ترافيك

ناشناس گفت...

وای نه مرد خونه شدی ؟ خوب نیست خانوم همسر چی فکر می کنه احتمالا در آستانه سی سالگی هستی که دچار سر در گمی و گیجی و خود درگیری شد ی
از این حرفها بیا بیرون هوا بس ناجوانمردانه دو نفره است با خانومت برو بگرد شبهای دربند صفایی داره ها

ناشناس گفت...

http://pinedooz.wordpress.com/
اونجا دیگه برام امن نبود
برای همینم خونه ام رو عوض کردم
راستی چه خوب که فکر شما 10 سال جوونتر به نظر می رسه
چرا اینجا نظر خصوصی نمی شه داد؟